امروز چهارشنبه  ۲۲ مرداد ۱۴۰۴

روایت؛ لبخند از زیر آوار

مرتضی ذاکری، یکی از همان چهره‌های گمنامی‌ست که در دل تاریکی و ویرانی، چراغ امید می‌شود.

به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی جمعیت هلال‌احمر؛ مرتضی ذاکری، سرپرست تیم عملیاتی منطقه ۱۷ تهران، یکی از همان چهره‌های گمنامی‌ست که در دل تاریکی و ویرانی، چراغ امید می‌شود. او و تیمش شبانه، در دل یک شهر زخمی از جنگ، بی‌هیچ واهمه‌ای به سوی آوارها رفتند، به امید نجات حتی یک نفر.

شب‌های تلخ تهران

او شب را این‌طور به یاد می‌آورد: «ما در اداره در حالت آماده‌باش کامل بودیم؛ حملات رژیم صهیونیستی  ادامه داشت ، حوالی ساعت ۱۰ شب، از مرکز فرماندهی اعلام شد که یک واحد مسکونی در محله فلاح، در جنوب‌غرب تهران، هدف حمله قرار گرفته است. تیم عملیاتی ما، همراه با سگ‌های زنده‌یاب (آنست)، بدون لحظه‌ای تعلل به محل حادثه اعزام شد.»

گریه‌ زن و کودک، در خیابانی سوخته

ذاکری ادامه می‌دهد: «به صحنه که رسیدیم، باورم نمی‌شد؛ دل آدم می‌لرزید. وسط منطقه‌ای کاملاً مسکونی بودیم. خانه‌هایی تخریب شده با دیوارهای شکسته، شیشه‌های خرد شده، و خیابانی که پر بود از زن‌ها و بچه‌هایی که در بهت و وحشت، اشک می‌ریختند. صدای ضجه‌ مادرها، ناله‌ بچه‌ها، و فریاد کسانی که عزیزانشان زیر آوار مانده بودند، همه جا پیچیده بود. زمان نداشتیم برای مکث یا تأمل. سریع دست‌ به‌ کار شدیم. مسیر دسترسی را باز کردیم و آواربرداری را آغاز کردیم. همه‌ عملیات باید با احتیاط و سرعت بالا انجام می‌شد چون امکان ریزش دوباره یا حتی حمله‌ مجدد وجود داشت.»

لبخند از دل درد

او با مکثی سنگین، لحظه‌ای را به یاد می‌آورد که هیچ‌وقت از خاطرش نمی‌رود: «وقتی مصدومین را از زیر آوار بیرون می‌کشیدیم، چشم‌هایم به چهره‌شان بود. ترس در صورتشان موج می‌زد، اما همین که چشمشان به لباس قرمز بچه‌های هلال‌احمر می‌افتاد، لبخندی محو بر لبشان می‌نشست. همان لحظه‌ای که از درد می‌لرزیدند، با دیدن ما انگار نفس راحتی می‌کشیدند. آن لبخندها، هرچند کوتاه، برای ما یعنی دنیا.»

غرور، نه از مدال... از مردم

مرتضی صدایش را محکم‌تر می‌کند، انگار دارد با تمام دنیا حرف می‌زند: «این حملات تلخ و دردناک بود، اما من در دل همین ویرانی، به همکارانم افتخار کردم. دیدم که چطور داوطلبان و امدادگران با ازخودگذشتگی وسط انفجار و خون، ایستادند. بدون ذره‌ای تردید، جانشان را کف دستشان گذاشتند برای مردم. اینجا دیگر بحث وظیفه نیست، بحث عشقه... ما امدادگران یاد گرفتیم که تا آخر کنار مردممان بمانیم. نه دشمن، نه جنگ، نه ترس... هیچ‌چیز نمی‌تواند این همبستگی را از بین ببرد.» / عرشیا فرهنگ

0
/
۱۴۰۴/۰۴/۱۲- ۰۰:۵۶
/
متن دیدگاه
نظرات کاربران
تاکنون نظری ثبت نشده است
لینک کوتاه