به گزارش پایگاه اطلاع رسانی جمعیت هلال احمر؛ متن دلنوشته پیر حسین کولیوند به مناسبت سالگرد زلزله بم به شرح زیر است:
بسمالله الرحمن الرحیم
«إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا»
هر بار که این آیه را میخوانم، ناخواسته ذهنم به یک سحرگاه سرد برمیگردد؛ به صبحی که زمین لرزید و دل یک ملت، با آن لرزید.
بم…نامیکه برای من فقط یک شهر نیست؛ بم، خاطره است. خاطرهای سنگین، عمیق و فراموشنشدنی. سالها گذشته است، اما بعضی صحنهها هیچوقت از ذهن انسان پاک نمیشوند. آن صبح را نه با تاریخ، که با قلبم به یاد دارم. صدایی آمد…نه شبیه صداهای معمول زمین، بلکه شبیه فریادی خفه، و بعد، سکوتی سهمگین که از هر فریادی دردناکتر بود.
من از نزدیک دیدم چگونه هموطنانم زیر آوار جان دادند. دیدم مادری را که نام فرزندش را صدا میزد و فقط خاک پاسخ میداد. دیدم پدری را که با دستان زخمی خاک را کنار میزد و زیر لب دعا میخواند. دیدم کودکانی را که در میان ویرانی، به دنبال آغوشی امن میگشتند که دیگر نبود. و چه سخت است آن لحظهای که انسان میفهمد هرچه در توان داشته گذاشته است، اما نتوانسته همه را نجات بدهد.
بم برای من فقط یک حادثه طبیعی نبود؛ بم مجموعهای از چهرههاست، نگاهها، دستهایی که کمک میخواستند و نفسهایی که زیر آوار خاموش شدند. چهرههایی که هنوز هم در خاطرم زندهاند. اما در کنار این همه تلخی، چیز دیگری هم بود؛ چیزی که اگر نبود، شاید این اندوه قابل تحمل نمیشد:همدلی
من از نزدیک دیدم چگونه ایران در بم جمع شد. چگونه فاصلهها فرو ریخت. چگونه مردم بیدعوت آمدند؛ از شهرهای دور و نزدیک، با دستهایی خالی و دلهایی لبریز. دیدم مادری که نان آخر خانهاش را آورد. جوانی که شب و روز نمیشناخت و زیر آوار جان میگذاشت. پزشکی که خستگی را فراموش کرده بود و امدادگری که جانش را کف دست گرفت تا جان دیگری را نجات دهد. امدادگران هلالاحمر با دستانی خالی اما با قلبهایی سرشار از ایمان در میدان بودند؛ نه برای عنوان، نه برای دیدهشدن، بلکه برای این باور عمیق که جان انسان، امانت الهی است.
در آن روزها معنای این آیه را با تمام وجود لمس کردیم: «وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى» در نیکی و پرهیزکاری یکدیگر را یاری کنید. در همان میدان، من شاهد حضور مردانی بودم که بزرگیشان در بیادعاییشان بود. فرماندهانی که نه برای دستور دادن، بلکه برای خدمت آمده بودند. از نزدیک دیدم چگونه اعزامهای هوایی و زمینی در اوج آشفتگی با آرامش، دقت و سرعت مدیریت میشد. پروازها یکی پس از دیگری، کاروانها بیوقفه و کمکها حتی یک لحظه زمین نمیماند.
آنها نظم را به دل بحران آوردند و نشان دادندکه فرماندهی واقعی یعنی حضور در میدان. و در میانه آن همه تلخی، لحظهای فرا رسید که روحیه همه ما دوباره جان گرفت؛ حضور رهبر فرزانه انقلاب اسلامی. این حضور فقط یک بازدید نبود؛ گرهگشا بود، دلگرمکننده بود و امیدبخش. کلامی آرام، نگاهی پدرانه و حضوری از جنس درد مردم، به همه ما یادآوری کرد که این ملت در این مصیبت تنها نیست.
بم، غم بزرگی بود؛ اما درس بزرگی هم بود. درسی که به ما گفت اگر آماده نباشیم، اگر پیشگیری نکنیم، اگر جان انسانها در اولویت نباشد، فاجعه تکرار میشود. امروز که سالها از آن روز گذشته، وقتی به عقب نگاه میکنم، اندوه در دلم زنده میشود؛ اما وقتی به امروز و فردا نگاه میکنم، امید هم هست.
امروز، جمعیت هلالاحمر با بیش از سهونیم میلیون داوطلب، با توسعه ناوگان زمینی و هوایی، با تکمیل انبارهای راهبردی، با نیروهای آموزشدیده، تیمهای واکنش سریع و آموزشهای گسترده عمومی راهی را میرود که از دل تجربه بم آغاز شد.
ما آموختیم که هیچ تجهیزی جای آگاهی مردم را نمیگیرد و هیچ نهادی بدون پشتوانه مردم موفق نخواهد شد. در پایان این خاطره، اگر بخواهم از چیزی صمیمانه تشکر کنم، آن مردم عزیز ایران هستند. از حمایتشان در کارهای خیر، از همدلیشان در نجات جانها، از همراهیشان در کاهش آلام داغدیدگان و از اعتمادی که سرمایه اصلی هلالاحمر است.
جمعیت هلالاحمر از دل مردم برخاسته و با تکیه بر همین مردم موفق خواهد بود. با مردم، برای مردم و در کنار مردم.
بم را به یاد میآورم تا بیدار بمانم. تا مسئول بمانم و تا باور داشته باشم که اگر روزی دوباره زمین بلرزد، این ملت،آمادهتر، آگاهتر و همدلتر از گذشته کنار هم خواهد ایستاد. یاد جانباختگان بم گرامیباد و یاد این همدلی بزرگ برای همیشه در قلب ایران زنده بماند.