به گزارش پایگاه اطلاع رسانی جمعیت هلال احمر؛ امدادگران جمعیت هلال احمر در استانهای مختلف، از پایگاههای قدیمی و پرحادثه، بلندترین شب سال را نه با تنقلات و سرگرمی، بلکه با انتظار برای تماس بیسیم و آمادگی برای رویارویی با حوادث مختلف سپری میکنند. آنهایی که حتی در این شب ها نیز، شادیهایشان را نه در کنار خانواده، بلکه با مردم نیازمند به خدمت، میبینند. امدادگران استانهای مختلف، روایت هایی متفاوت از این شب خاص دارند. ترکیبی از خاطرات تلخِ کودکانی که دیگر در جمع خانواده نیستند و شیرینیِ نفسهای دوبارهیافتهای که به همت همین نیروهای فداکار، در سردترین ساعات سال، به جامعه بازگشتهاند. یلدای امدادی، قصهای است از ایثار در سکوت، جایی که خدمت به خلق، شیرینترین جشن ممکن میشود.
یکی از همین شب ها، در نقطهای از مرز، رقم می خورد. همان لحظه که شهرها غرق شادی هستند، چراغ کوچکی روشن میشود؛ چراغ پایگاه هلال احمر در پایانه مرزی بینالمللی مهران. آنجا، چند امدادگر با چشمانی بیدار به جاده و مرز خیرهاند، آماده برای لحظهای که حادثه فرا برسد. یکی از آن چشمان بیدار، محسن رضایی است؛ امدادگری که یلدا را بلندترین شب خدمت میداند، نه بلندترین شب سال.
از کودکی تا مرز
رضایی، ۳۸ ساله، اینگونه آغاز میکند: «از کلاس چهارم ابتدایی با هلال احمر آشنا شدم. آن روزها هنوز نمیدانستم چرا دلم به دیدن لباس قرمز و علامت سفید هلال احمر گرم میشود، اما حس کمک کردن به دیگران در من ریشه دوانده بود.» سالها گذشت و همین علاقه، او را به پایگاه مرزی مهران رساند؛ جایی که به گفته خودش، «مرز بین انسانیت و خطر» است.
پایگاه مهران نه فقط محل گذر زائران امام حسین (ع) است، بلکه نقطه تلاقی مأموریتهای بینالمللی نیز به شمار میآید. مسئول این پایگاه توضیح میدهد: «ما اینجا معین عراق هستیم؛ اگر در خاک عراق حادثهای رخ دهد که کمک لازم باشد، با هماهنگی مجوز داریم تا برای امدادرسانی وارد شویم.»
یلدا در پایگاه؛ بلندترین شبِ انتظار
رضایی از شب یلدا، میگوید. شبی که مردم در کنار خانوادههایشان جشن میگیرند، اما آنها منتظرند تا شاید کسی در جایی به کمک نیاز داشته باشد: «درست وقتی بقیه کنار خانوادهاند، ما کنار جادهایم. پنج نفر شیفت داریم. هیچ اجباری نیست، اما وجدان، خودش ما را نگه میدارد. حادثه وقت نمیشناسد. برای همین اینجا می مانیم و منتظریم تا اگر حادثه ای پیش آمد، به ماموریت برویم. ولی اگر حادثهها اجازه دهند، در کنار یکدیگر این شب را جشن میگیریم. گاهی خانوادهها برای دلگرمی، کنار پایگاه میآیند؛ انار میآورند، چای دم میکنند، و با شوخی و خنده به نیروها روحیه میدهند. همین لحظات ساده، گرمای یلدایی را به دل امدادگران میریزد.»
البته همیشه هم شب آرامی نیست: «یک سال، سفره یلدا را چیده بودیم که سریع خبر تصادف آمد. سفره را همانطور گذاشتیم، رفتیم مأموریت. برگشتیم، همه خسته و لباس هایمان خونین بود، اما حس خوبی داشتیم؛ چون چند نفر زنده ماندند. آن شب، یلدای ما با خون و نجات همراه بود.»
مردم، عشق و پاداشِ بیقیمت
رضایی از تشکر مردم با همان حس احترام سخن میگوید: «خیلیها، حتی توریستها و زائران عرب، وقتی میبینند کار برخی از بچههای ما داوطلبانه است، تعجب میکنند. میگویند چطور میشود بدون حقوق دائم اینطور ایستاد؟ اما برای ما، لبخند آنهایی که زنده میمانند، از هر پاداشی مهمتر است. حتی در چند حادثه، پزشکان گفتند اگر نیروهای امداد ۵ دقیقه دیرتر میرسیدند، مصدوم قطع نخاع میشد. همین لحظهها برای ما مقدس است؛ یعنی کمک، فقط یک کار نیست، یک حس درونی است.»
همان مرز، همان عشق
در پایان گفتوگو، رضایی میگوید: «گاهی فکر میکنم میتوانستم جای دیگری کار کنم، درآمد بیشتر داشته باشم. اما اینجا… اینجا نفسهای آخر آدمها را میبینی و بعد دوباره نفس در آنها جریان میگیرد. اینجا رضایت واقعی است.»
پایگاه مهران، برای او نه محل کار، بلکه خانهی دوم است. خانهای که دیوارهایش از انسانیت ساخته شدهاند و سقف آن، آسمان غروب مرز است.
چراغ همیشه روشن پایگاه ندا
روایت علیحسین زاده از پایگاه امداد و نجات جادهای و کوهستانی ندا، شهرستان بلده مازندران هم متفاوت از بقیه نیست. این بار در دل کوههای سرد مازندران، یلدا معنای دیگری پیدا میکند؛ یلدای امدادی. جایی میان جادههای پیچدرپیچ و قلههای برفی، چند امدادگر با چشمان هوشیار به تابلوهای خطر، آنتن بیسیم و درههای تاریک چشم دوختهاند. آنان نه به انتظار انار و شعر، بلکه در انتظار حادثهاند.
در همین منطقه، پایگاه امداد و نجات ندا از سالها پیش چراغ خدمت را روشن کرده است؛ پایگاه ندا، در دل ارتفاعات بلده، یادگار سالها خدمت داوطلبان بیهیاهوست؛ جایی که هر آجرش را دستان امدادگران با عشق چیدهاند، سیل و برف آن را لرزانده، اما هنوز قائم است. یلدای آنان، شبی نیست برای انار و شعر؛ شبیست برای تماس اضطراری، برای نجات جان مسافری در برف، برای کاهش درد و ترس. در جادههای سرد شمال، لالایی یلدا برای آنان با صدای بیسیم آغاز میشود: «کد مأموریت فعال شد، آماده اعزام» و همین یک جمله، آغاز بلندترین شب خدمت است، یلدای امدادی در ندا.
آغاز یک مسیر از دل زمین خیریه
علیحسین زاده، مسئول پایگاه ندا، میگوید: «زمین این پایگاه را خیریهای اهدا کرده بود، حدود سال ۱۳۷۸. از همان زمان، کار راهاندازی را آغاز کردیم. اسمش را گذاشتیم “پایگاه ندا” و مرحله به مرحله ساختیم، تا اینکه سال ۱۳۸۶ بنا کامل شد.»
اما مسیر آسان نبود. همان سال، حادثهای طبیعی رخ داد: «یکبار هم سیل آمد، تا حدودی پایگاه تخریب شد. آب همهجا را برد. ولی باز هم بچهها خودشان دستبهکار شدند و از نو ساختند. اینجا برای ما فقط ساختمان نیست، خاطره است؛ خاطراتی که با دست خودمان بنا شد. اینجا بیشتر مصدومان یا کوهنورداناند یا رانندگان. گاهی مجروحان قلبی یا افرادی که دچار حمله ناگهانی میشوند، به صورت حضوری به پایگاه مراجعه میکنند. اگر اورژانس کد نداشته باشد، ما خودمان اعزام میکنیم، اگر داشته باشد، در قرارگاه ما تحویل میگیرند.»
یلدای امدادی در ندا؛ بلندترین شب خدمت در برف
وقتی صحبت به شب یلدا میرسد، با لبخند میگوید: «سالهای اول خدمت خیلی سخت بود. خانواده ناراحت میشدند، دلتنگی زیاد بود. اما کمکم عادی شد. حالا خانوادهها خودشان میدانند ما کجاییم، تماس تلفنی داریم، اگر اینترنت خوب باشد، تماس تصویری هم برقرار میکنیم.»
او درباره سفره شب یلدا در پایگاه چنین روایت میکند: «ما سعی میکنیم آداب مازندرانی را رعایت کنیم. مثلاً “بهاردونه”، یا “پِشت زیک” که همون کنجد مخلوط با شیره و شکر، یا “پیسکنده”، ترکیبی از گردو، برنج، کنجد و شکر قرمز، لقمهای شیرین برای شب یلدا. سعی میکنیم این خوراکیهای مرسومیکه در استان ما بیشتر برای شب یلدا استفاده میشود را سر سفر بگذاریم و خودمان برای خودمان یلدا برگزار کنیم. طبیعت اینجاست، برف روی قلهها نشسته، سرما تا استخوان میرسد، ولی سفره کوچکمان گرم و صمیمیست.»
اما حتی آن سفره ساده هم همیشه دوام ندارد: «یکبار شب یلدا سفره چیدیم، این بار می خواستیم برای خودمان سنگ تمام بگذاریم. کباب هم آماده کردیم. کباب ها را آماده کردیم و سفره را چیدیم که تماس مأموریت رسید، تصادف رخ به رخ. حتی یک لقمه هم نخوردیم. سفره را همانطور رها کردیم و رفتیم. مأموریت سختی بود، ولی خدا را شکر، مصدومان بهموقع رسیدند بیمارستان و زنده ماندند. برگشتیم، سفره سرد شده بود، اما دلمان گرم بود.»
مردم و مهربانیهای پس از نجات
حسین زاده خاطرهای شیرینتر از شب یلدا را با صدایی آرام تعریف میکند: «یکی از مأموریتهای ما باعث نجات چند خانواده شده بود. سال بعد، شب یلدا، آمدند پایگاه، با شیرینی و انار و گردو. خودشان گفتند باید یلدای سال قبلتان را جبران کنیم. سفرهی ما را خودشان چیدند، خندیدند، دعا کردند. آن شب برای ما از هر جشن دیگری زیباتر بود.»
محبت مردم، پاداش داوطلبان
در پایگاه ندا، اعتراض یا دلگیری به ندرت دیده میشود. رضایی میگوید: «زندگی خانوادگی سخت میشود، ولی محبت مردم، همه چیز را جبران میکند. هر امدادگر دلتنگی را پذیرفته، اما رضایت از نجات انسان، چیزیست که جای هیچ چیز را نمیگیرد.»
هر سال در شب یلدا، رئیس شعبه، و گاهی مسئول داوطلبان، سرکشی میکنند، به پایگاه سر میزنند، دست تیم را میفشارند و سفره کوچک امدادگران را گرمتر میکنند: «داوطلبان دیگر هم گاهی میآیند، ولی ما پنج نفر اصلی همیشه سر پایگاهیم؛ سه نفر کارمند و دو داوطلب. شب یلدا هم مثل همیشه، آمادهباش.»
یلدای امدادی در پایگاه شهید آلنبی بدرانلو
در نقطهای آرام اما حادثهخیز از جادههای شمال شرق کشور، پایگاه شهید آلنبی بدرانلو مثل نگهبانی همیشه بیدار، هر روز و هر شب آماده است. از دل سرمای بجنورد تا مه غلیظ کوهپایهها، امدادگران این پایگاه شب و روزی ندارند؛ هر شماره بیسیم، هر تماس تلفنی، ممکن است آغاز مأموریتی باشد که به قیمت نجات یک زندگی تمام میشود. پایگاه شهید آلنبی بدرانلو، با بیش از دو دهه فعالیت پیوسته، همچنان یکی از فعالترین و پرحادثهترین پایگاههای امداد جادهای در شمال شرق ایران است. در بلندترین شب سال، میان سرمای یخبندان و ترافیک شبانه، امدادگرانش بیدار میمانند تا جاده، خانهی امن مردم باشد. و شاید برای آنان، یلدا با نجات جان یک انسان، گرمترین شب سال شود.
هادی مقدم نیا، مسئول این پایگاه است که روایت میکند، حدود ۱۵ تا ۱۶ سال سابقه همکاری با جمعیت هلال احمر دارد. او میگوید: «از همان ابتدا داوطلب بودم، با عشق به خدمت وارد شدم و بعدها، در دو سه سال اخیر، بهصورت پرسنل شرکتی مشغول شدم. پایگاه شهید آلنبی بدرانلو اولین و قدیمیترین پایگاه امدادی در خراسان بزرگ است. قبل از تقسیمات استانی راهاندازی شده و فعالیتش به سالهای خیلی قبل برمیگردد.»
او تأکید میکند: «پایگاه ما جزو ثابتهاست، یعنی فصلی نیست، در تمام روزهای سال فعالیم. از قدیمیترین سطح امداد استان هستیم و همیشه آماده، چون منطقهمان پرحادثهست.»
پایگاه پر مأموریت ـ جادهای و همیشه آماده
این پایگاه تخصصی در حوزه امداد جادهای فعالیت دارد. مقدم نیا میگوید: «پایگاه ما از پرحادثهترین پایگاههای کشور است. مأموریتها بیشتر مربوط به تصادفات جادهای و ترافیکیاند، مخصوصاً در فصل زمستان. بارندگی و کولاک که شروع میشود، یخبندان سطح جاده باعث چند برابر شدن تصادفات میشود. حتی ترمزهای ساده در هوای یخزده میتونه منجر به چپ شدن خودرو شود.»
او ادامه میدهد: «در تابستان هم عبور مسافران زیاد داریم، ولی زمستان همیشه از همه سختتر است. امداد در برف، یخزدگی، لغزش ماشینها، گاهی هم گیر افتادن خودروها در نقاط کور جاده.»
یلدا در بدرانلو؛ شب خدمت و یادها
وقتی به موضوع شب یلدا میرسد، صحبت های امدادگر کمی آرامتر میشود: «شب یلدا برای ما مثل بقیه شبها نیست. اکثر پایگاهها جشن کوچکی دارند، ولی ما چون شروع طرح زمستانی نزدیک است، بیشتر در حالت آمادهباش هستیم.»
او توضیح میدهد که در آن شب معمولاً مسئولان استانی یا رئیس شعبه به صورت نمادین سرکشی میکنند: «هلال احمر خیلی هوای بچهها را دارد؛ شب یلدا هم سرکشی انجام میشود، گاهی مسئولان استان می آیند، می نشینند پای صحبت امدادگران، خاطرات و تجربیاتشان را میشنوند، تا طرح زمستانی با روحیه بهتر شروع شود.»
خاطره تلخِ یلدای بدرانلو
در میان خاطرات امدادگر، یکی از شبهای یلدا با تلخی به یاد مانده است. او روایت میکند: «حدود دو سه سال پیش، شب یلدا بود. مردم اکثرشان دورهم بودند، جو شادی بود. ما هم در پایگاه پنج نفر بودیم و یکی دو نفر دیگر از دوستان هم آمده بودند برای دیدار و دورهمی. هنوز داشتیم چای میریختیم که بیسیم خبر داد، برخورد شاخبهشاخ در جاده قدیم بدرانلو رخ داده است.»
همهچیز بهسرعت اتفاق افتاد: «به همراه تیم به محل حادثه رفتیم. متأسفانه حادثه سنگین بود. دو خودرو کامل از جلو برخورد کرده بودند. تلاش زیادی کردیم، اقدامات پزشکی اولیه انجام شد ولی یک کودک چهار ساله را نتوانستیم نجات دهیم. شب غمانگیزی بود، در حالیکه همه در خانههایشان جشن داشتند، ما با بغض از صحنه برگشتیم. آن شب برای همهمان سخت بود. بعد از حادثه، حتی نتوانستیم به پایگاه برگردیم تا ادامه یلدا را برگزار کنیم. فقط نشستیم و دعا کردیم.»
خاطرات شیرین و لحظههای همدلی
اما در کنار آن تلخیها، لحظات شیرینی هم هست: «در بعضی شبهای یلدا، وقتی حادثهای پیش نیاید، دورهم جمع میشویم، تنقلات ساده، حرفهای خاطرهانگیز، مرور مأموریتهای گذشته. حتی شوخیهای کوچک برای اینکه دلتنگی دوری از خانواده کمتر شود. همین کنار هم بودن خودش جشن محسوب میشود. بچهها اعتراضی ندارند که شب خاصی را شیفت می مانند. چون حس کمک به مردم و نجات جان، خودش برای ما بزرگترین شادی است.»
گاه نیز پس از نجات یک حادثهدیده، شکرگزاری مردم بتدیل به خاطره شیرین امدادگران میشود: «مورد خاص شب یلدا نداشتیم، ولی بارها شده خانوادههایی که در حوادث نجات پیدا کردند بعداً آمدند قدردانی کردند، شیرینی آوردند، تماس گرفتند و گفتند خدا خیرتان دهد. همان لحظهها برای ما از هر جشن بزرگی باارزشتر است.»
جشن خاموش امدادگران
امدادگر لبخند میزند: «خانواده دوم ما همینجاست. نیت همهمان یکی است؛ خدمت، شادی مردم، آرامش دل مصدومان. هیچ تشریفات خاصی برای جشن نداریم. خانوادهها میدانند کجا هستیم، همان حس رضایت از خدمت، خودش جشن ماست.» / سیما فراهانی
برای دسترسی به این گزارش در پیام هلال اینجا را کلیک کنید: