امروز چهارشنبه  ۳۰ مهر ۱۴۰۴

تاریخ‌نگاری با عشق برای قهرمانان وطن / سفر به 24 استان برای ثبت روایت تلاش امدادگران

مستندساز داوطلب جمعیت هلال‌احمر، از 12 روز تصویربرداری در جنگ تحمیلی رژیم صهیونیستی و سفر سه ماهه به 24 استان برای ثبت تاریخ شفاهی امدادگران می‌گوید.

به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی جمعیت هلال‌احمر؛ سید مصطفی مرتضوی، تهیه‌کننده و کارگردان صداوسیما، به عنوان یکی از چهره‌های برجسته در زمینه مستندسازی شناخته می‌شود که بیش از بیست و پنج سال تجربه در عرصه فعالیت‌های تلویزیونی دارد. او فعالیت‌های خود را از سال 1384 به عنوان داوطلب جمعیت هلال‌احمر جمهوری اسلامی ایران آغاز کرد و از آن زمان تا کنون، به طور مستقیم و غیرمستقیم با این نهاد همکاری داشته است. او که از سال 1388 به طور مستمر در پروژه‌های مختلف جمعیت هلال‌احمر مشغول به کار بوده و در این مدت، فعالیت‌های زیادی در حوزه‌های سازمان جوانان، امدادونجات، داوطلبان و حوزه نمایندگی ولی‌فقیه در جمعیت هلال‌احمر انجام داده است، در مدت دفاع مقدس 12 روزه، تمام افتخارآفرینی امدادگران جمعیت هلال‌احمر را مستندسازی کرد. سید مصطفی با افتخار از این تجربه‌ها یاد می‌کند. این مستندسازی نه تنها زحمات امدادگران را ثبت کرده، بلکه یاد و خاطره آن‌ها را نیز زنده نگه می‌دارد. سید مصطفی با افتخار از تمام لحظات هولناک و وحشتناک 12 روز دفاع مقدس که در کنار امدادگران بود، می‌گوید و سفر سه ماه‌اش به 24 استان برای مستندسازی قهرمانان جمعیت را روایت می‌کند.

تجربیات ارزشمند در مراسم های مذهبی

 سید مصطفی مرتضوی، به عنوان یک مستندساز، بیش از هشتاد هزار دقیقه برنامه تلویزیونی تولید کرده و بیشتر فعالیت‌هایش در زمینه‌های مذهبی و دفاع مقدس متمرکز بوده است: «از دوران دانش‌آموزی، علاقه‌مند به فیلم‌برداری بودم و اولین تجربه‌ام را با دوربین بتامکس در سالگرد امام خمینی (ره) آغاز کردم. در این مسیر فعالیت‌های زیادی انجام دادم و به جمع‌آوری مصاحبه‌هایی از حدود دو تا سه هزار خانواده شهید، جانباز و آزاده در طول هشت سال دفاع مقدس پرداختم. من همچنین در اردوهای راهیان نور و مستندسازی مراسم‌های مذهبی مانند اربعین و عمره دانش‌آموزی و دانشجویی فعال بودم. در این راستا، بیش از ده بار به کربلای معلی و نجف اشرف سفر کرده و تجربیات ارزشمندی را در زمینه مستندسازی کسب کردم. به همین دلیل کمی‌با چنین فضاهایی آشنایی داشتم.»

روزهای متقاوت در کنار امدادگران دفاع مقدس 12 روزه

او از روز نخست جنگ تحمیلی 12 روزه می‌گوید. بحرانی که شروعی متفاوت در عرصه فعالیت‌های سید مصطفی را رقم زد: «در پی آغاز دفاع مقدس دوازده روزه، وقتی از تلویزیون مشاهده کردم که شدت ماجرا چقدر زیاد است، تصمیم گرفتم که به تهران بیایم و در فضای عملیاتی حضور یابم. برای همین به سید اشکان موسوی، مدیرکل روابط عمومی جمعیت هلال‌احمر، پیام فرستادم و آمادگی خود را برای مستندسازی اعلام کردم. به او گفتم که می خواهم داوطلبانه در صحنه حضور داشته باشم و مستندسازی کنم. او هم برایم نوشت، سریع بیا.»

و این سرآغازی بود که سیدمصطفی را به محلی برد که در آنجا با گروه‌های امدادرسانی همکاری کرد و به فیلم‌برداری از فعالیت‌های آن‌ها پرداخت. با ورود به تهران، سید مصطفی و پسرش، علیرضا، که از هفت هشت سالگی در کنار او بوده، به مستندسازی مشغول شدند. آن‌ها در کنار امدادگران، صحنه‌های مختلفی از تخلیه اضطراری و امدادرسانی را ثبت کردند. سید مصطفی با دوربین خود، لحظات حساس و تاثیرگذار را به تصویر کشید و از نزدیک شاهد ایثار و فداکاری امدادگران در شرایط بحرانی قرار گرفت: «وقتی پسرم می خواست با من همراه شود، ابتدا مخالفت کردم. گفتم اجازه بده من بروم ببینم آنجا در چه شرایطی است، اگر مساعد بود، تو هم بیا، ولی او قبول نکرد و اصرار داشت که مرا همراهی کند. برای همین 24 ساعت بعد از من، علیرضا هم در تهران حاضر بود، تا مثل همیشه دستیار من باشد. ما وقتی به محل رسیدیم، به یکی از قرارگاه‌های مستقر در دل شهر تهران معرفی شدیم که مختص به منطقه دارآباد و تحت مسئولیت نواب شمس‌پور، مدیرکل آموزش همگانی جمعیت هلال‌احمر بود. با اینکه قبلاً با ایشان آشنا بودیم، اما در این منطقه، با فعالیت‌های مدیریتی ایشان بیشتر آشنا شدم. زمانی که وارد آن مجموعه شدم، فضا برایم غریب نبود، اما همچنان احساس نمی‌کردم که وارد یک منطقه جنگی شده‌ام، چون تا آن لحظه هیچ انفجاری رخ نداده و موشکی نیز به منطقه اصابت نکرده بود. به یکی از گوشه‌های سالن جلسات که به عنوان محل کار و استراحت ما تعیین شده بود، رفتم و یک پتوی کوچک را پهن کردم. بعد از یکی دو ساعت نشستن و برنامه‌ریزی و مرتب کردن وسایلم، ناگهان صدای یک انفجار آمد و تخلیه اضطراری اعلام شد. آنجا بود که جنگ برایم واقعی شد. از همان لحظه، دوربین را به دست گرفتم و به همراه بچه‌ها به سمت سالن ورزشی که در کنار مجموعه مدیریت بحران استان تهران قرار داشت، رفتم. بچه‌های استان‌های مازندران، گیلان و سمنان در چادرها مستقر بودند. من هم از همانجا شروع به فیلم‌برداری از لحظات آماده شدن آن‌ها کردم. امدادگران لباس‌های خود را می‌پوشیدند و تجهیزاتشان را آماده می‌کردند و کلاه‌های ایمنی را بر سر می‌گذاشتند. این صحنه‌ها برایم یادآور نوحه‌های حاج صادق آهنگران در دوران جنگ تحمیلی بود و من را به آن دوران برد. با اینکه تخلیه اضطراری اعلام شده بود، اما ما همچنان در حال فیلم‌برداری از لحظات مهم و حساس بودیم. لحظه به لحظه صحنه‌ها را ثبت می‌کردم. از زمانی که بچه‌ها از چادرها خارج می‌شدند تا زمانی که به فضای بیرون می‌آمدند و در خیابان مستقر می‌شدند. و زمان‌هایی که از محل های حادثه بر می‌گشتند. من تمام آن‌ها را فیلم‌برداری می‌کردم. روزهای متفاوتی را به این صورت گذراندیم و بچه‌ها پس از عملیات‌ها به چادرها برمی‌گشتند و ما بلافاصله به مصاحبه با آن‌ها می‌پرداختیم.»

روحیه مثال‌زدنی امدادگران

مستندساز داوطلب جمعیت هلال‌احمر، در طول مدت دفاع مقدس ١٢ روزه، با بسیاری از امدادگران مصاحبه کرد و از آن‌ها درباره احساسات و تجربیاتشان در این بحران پرسید. چیزی که برای او از همه چیز با ارزش‌تر جلوه کرد، روحیه ایثارگری و ولایی امدادگران، در شرایط سخت جنگ، بود. روحیه بسیار بالای آنها برایش افتخارآمیز بود: «با توجه به اینکه در زمان جنگ، فیلمبرداری و عکسبرداری ممنوع بود، این مساله کمی ما را با مشکل مواجه کرد. نمی‌توانستم مستندسازی در فضا را به طورکامل داشته باشم. بعضا با این بچه‌ها در محیطی که اسکان داشتند، مصاحبه می‌کردیم. بچه‌ها از حس و حالشان می‌گفتند و این واقعا برای من باعث افتخار بود که می‌دیدم، با انگیزه و روحیه بالا هستند. درواقع ذهنیت من نسبت به بچه‌های امدادگر در این جنگ دوازده روزه بسیار تغییر کرد. روحیه ایثارگری که در جنگ دوازده روزه من از آنها دیدم، مثال‌زدنی بود. تا قبل از این، به این شکل روحیه ایثارگری و ولایی را مشاهده نکرده بودم. در مصاحبه‌ها با بچه‌ها، واقعاً متوجه شدم که آن‌ها از جان خود گذشته‌اند و با این روحیه در دل حادثه‌ها حضور دارند. وقتی آن‌ها تجربیات خود را تعریف می‌کردند، عمق این داستان برایم روشن‌تر می‌شد. من گاهی از این عزیزان می‌پرسیدم که با مقام معظم رهبری چه صحبتی دارید و پاسخ‌هایی می‌گرفتم که واقعاً فراتر از تصوراتم بود. این بچه‌ها نگاه ولایی بسیار عمیقی به مجموعه داشتند و من از این فضا لذت می‌بردم. ما حدود هفت یا هشت روز در آنجا مستقر بودیم. در این مدت، برخی شب‌ها تا ساعت دوازده مشغول عملیات بودیم، چرا که اصابت موشک‌ها بیشتر در شب‌ اتفاق می‌افتاد. اما در روزهای آخر، این وضعیت به روز کشیده شد و از ساعت یازده و دوازده ظهر، مناطق مختلف تهران مورد اصابت قرار گرفت. این فضا برای ما بسیار نگران‌کننده بود و شخصاً از این بابت ناراحت و نگران بودم، زیرا صدای انفجارها از چندین نقطه به گوش می‌رسید. گاهی همراه بچه‌ها برای فیلم‌برداری می‌رفتم و پسرم، نیز در این هفت یا هشت روز همراه من بود. او هم برای فیلم‌برداری و هم برای صحبت‌ با این عزیزان به من کمک می‌کرد. ما این مصاحبه‌ها را آماده می‌کردیم و برای روابط عمومی ارسال می‌کردیم تا فضای حماسی و روحیه ایثار بچه‌ها را در زمان جنگ به تصویر بکشیم.»

مستندسازی از پنج قرارگاه در تهران

«فضایی که در آنجا حاکم بود، واقعاً لذت‌بخش بود. بچه‌های طلبه در آنجا حضور داشتند و نماز جماعت را برگزار می‌کردند. آن‌ها با حضور خود، فضای معنوی را برای بچه‌ها ایجاد می‌کردند و بچه‌ها نیز با آن‌ها همراهی می‌کردند. این فضای معنوی و فرهنگی توسط عزیزان کانون‌های طلاب ایجاد می‌شد. ما در آن زمان به پنج قرارگاه مختلف رفتیم تا مستندسازی کنیم. وقتی از شمال تهران به جنوب می‌رفتیم، معمولاً در حالت عادی این مسیر حدود یک ساعت یا بیشتر طول می‌کشید. اما در زمان جنگ، به دلیل خلوت بودن خیابان‌ها، این زمان به حداقل رسید و مسیر از شمال به جنوب تهران به حدود ده تا پانزده دقیقه کاهش یافت. همچنین، در غرب و شرق کشور نیز مصاحبه‌های زیادی با این عزیزان انجام دادیم. در مجموع، در زمان جنگ فرصت پیدا کردیم که با حدود صد نفر از بچه‌ها مصاحبه کنیم. امدادگرانی که اعزام شده بودند، به خانواده‌های خود نگفته بودند که به سمت تهران می‌روند، و همه هم می‌دانستند که در تهران چه خبر است و رژیم صهیونیستی به این شهر حمله کرده است. بسیاری از این عزیزان به خانواده‌های خود گفته بودند که در حال آماده‌باش هستند. مثلا، برخی از آن‌ها از استان مازندران به خانواده‌هایشان اعلام کرده بودند که در یکی از پایگاه‌های بابل آماده‌باش هستند، در حالی که در واقع در تهران بودند. این کار را انجام داده بودند تا خانواده‌هایشان نگران نشوند. در آن زمان من خودم به شخصه صحنه‌های بسیار زیبا و از خودگذشتگی را از این عزیزان مشاهده کردم. برخی از آن‌ها که به خانواده‌هایشان، نگفته بودند که در تهران هستند، در عوض نگران خانواده‌های خود بودند. همانطور که تهران بمباران می‌شد، خانواده‌های آن‌ها در استان‌های خود نیز تحت تأثیر بمباران‌ها قرار داشتند و نگرانی دو جانبه‌ای احساس می‌کردند. تا اینکه آتش بس شد. ما هم خوشحال بودیم. البته از طرفی هم با خودمان می‌گفتیم که اگر این وضعیت ادامه پیدا می‌کرد، شاید می‌توانستیم اسرائیل را به طور کامل محو کنیم. اما شرایط سیاسی و عوامل دیگر باعث شد که آتش‌بس پذیرفته شود و همه به نوعی خوشحال شدند، زیرا دیگر خسارتی به جمهوری اسلامی ایران وارد نمی‌شد. و اینکه عزیزانی هم که برای نجات آمده بودند، دیگر در امان بوده و مشکلی برایشان پیش نمی آید. فقط از این جهت خوشحال شدیم.»

سفر به 24 استان برای روایت زحمت امدادگران

پس از چند روز، با پایان دفاع مقدس ١٢ روزه و آتش‌بس، سید مصطفی و سید علیرضا به خانه بازگشتند. اما این پایان کارشان نبود. سید مصطفی برای ضبط تاریخ شفاهی دفاع مقدس دوازده روزه به تهران دعوت شد و تصمیم گرفت که این مستند را از استان‌ها آغاز کند. او با سفر به بیست و چهار استان و انجام مصاحبه‌های متعدد، روایت‌های ارزشمندی از امدادگران و نجاتگران جمع‌آوری کرد: « ما به شهرستان برگشتیم و چند روزی استراحت کردیم. سپس آقای موسوی تماس گرفتند از من خواست، تاریخ شفاهی دفاع مقدس دوازده‌روزه را در تهران ضبط کنم. من هم پیشنهاد دادم که ابتدا از استان‌ها شروع کنیم و بعد به تهران بیاییم. ایشان هم موافقت کردند. بلافاصله با محمد کبادی، معاون عملیات سازمان امدادونجات، تماس گرفتم و آماری از استان‌هایی که در تهران حضور داشتند، گرفتم. همچنین آماری از استان‌هایی که مورد حمله قرار گرفته بودند و تیم‌های جمعیت هلال‌احمر برای امدادرسانی در آن مناطق حضور یافته بودند، مانند آذربایجان‌شرقی، زنجان، همدان (اسدآباد)، لرستان، ایلام و کرمانشاه جمع‌آوری کردم. در مجموع، باید برای مستندسازی به حدود بیست‌و‌چهار استان می‌رفتم. برنامه را از بیست‌وسه تیرماه آغاز کردم و تا بیست و سه مهرماه ادامه دادم. این مدت حدود سه ماه طول کشید که البته به صورت پیوسته نبود و هر چهار یا پنج هفته یک استراحت داشتم. مصاحبه‌ها را از استان گیلان شروع کردم و سپس به آذربایجان‌شرقی و دیگر استان‌ها رفتم. در هر مرحله، به حدود یازده یا دوازده استان سفر کردم و همچنین به شش یا پنج شهرستان استان تهران، از جمله شهریار، رباط کریم، شمیرانات، ری، دماوند و خود شهر تهران نیز سر زدم. در آنجا با امدادگران و روسای شعب شهرستان تهران مصاحبه کردم و درباره فعالیت‌هایشان و حضورشان در جنگ صحبت کردیم.»

تحمل گرمای 54 درجه در حین مستندسازی

سید مصطفی در این راه سختی‌ها را هم تحمل کرد و بی منت، توانست مستندی را تهیه کند که ماندگار خواهد بود: «برای اینکه تصویری از فعالیت‌های جمعیت هلال‌احمر به نمایش بگذارم، یکی از عزیزان را به محوطه دعوت کردم تا مصاحبه کنیم. آنجا گرمای پنجاه و چهار درجه حاکم بود و واقعاً اذیت‌کننده بود. من حدود بیست دقیقه زیر این گرما ماندم. یکی دو نفر از امدادگران عزیز هم آب یخ روی سرم می‌ریختند تا بتوانم این فضا را تحمل کنم و مصاحبه را انجام دهم. در مسیر سفر، حدود پانزده هزار کیلومتر با وسیله شخصی طی کردم و این مسیر را با افتخار و داوطلبانه رفتم تا بتوانم کاری برای این عزیزان انجام دهم. این مستندسازی و روایت شفاهی جنگ دوازده‌روزه را از امدادگر، نجاتگر و داوطلبان ثبت و ضبط کردم و هیچ منتی بر سر مجموعه نیست، زیرا خودم خواستم و این مسیر را رفتم. خدا را شکر می‌کنم که قدم کوچکی در این مسیر برداشتم. بچه‌ها خیلی زحمت کشیدند و باید زحمات آن‌ها ثبت و دیده می‌شد. اگر این کار را انجام نمی‌دادم، ممکن بود با تأخیر انجام شود و یا به فراموشی سپرده شود. با حمایتی که از طرف روابط عمومی جمعیت هلال‌احمر، به ویژه سید اشکان موسوی، دریافت کردم، این کار به سرانجام رسید و خوشبختانه توانستیم روایت‌های ناب و شنیدنی بیش از ششصد امدادگر و نجاتگر را ثبت و ضبط کنیم.»

0
/
۱۴۰۴/۰۷/۲۹- ۰۹:۰۴
/
متن دیدگاه
نظرات کاربران
تاکنون نظری ثبت نشده است
لینک کوتاه