به گزارش پایگاه اطلاعرسانی جمعیت هلالاحمر؛ این نجاتگر 23 ساله، از سال 96 به جمعیت پیوسته و تا به امروز، داوطلبانه در این عرصه گام برداشته است. او با افتخار، در جمعیت خدمت میکند و همزمان که امدادگر است، به عنوان کمک مربی تیم آنست، ارائه خدمت میدهد. در جنگ 12 روزه، به صورت داوطلبانه وارد میدان شد. تا آخرین لحظه در کنار هموطنان خود ماند و در صحنههای خطرناکی، ماموریتهای تلخ و غمانگیز خود را اجرا کرد. او با اشاره به صفات برجسته انسانی و انساندوستانه امدادگران، این حرفه را وظیفهای خطیر و سرشار از مسئولیت توصیف میکند. روایت مهدی جودی، تصویری واقعی از فداکاری، ایثار و تلاش بیوقفه امدادگران در شرایط بحرانی را به نمایش میگذارد؛ روایتی که در آن، رنج و اندوه همراه با امید به نجات در هم آمیخته است.
هیچ لحظه خوبی در آن ۱۲ روز نداشتیم
جودی در تشریح لحظات سخت و تأثیرگذار حضورش در میان آوارها، بیان میکند که در تمام ۱۲ روز، شاهد بیرون کشیدن پیکر شهدا از زیر آوار بوده است. او میگوید که این صحنهها، هرچند دلخراش و اندوهبار، اما انگیزهای برای ادامه تلاش بوده است: «هیچ لحظه خوبی در این ۱۲ روز نداشتیم، فقط و فقط غمگین بودیم که شهدا یکییکی در میان آوارها از دست میرفتند.»
نجات دختربچه
با این حال، در میان این غم و اندوه، کورسوی امیدی نیز وجود داشت. جودی به نجات یک مادر و دختر هشت سالهاش، از زیر آوار اشاره میکند. او با اشاره به همکاری تیم، این موفقیت را تلاش مشترک توصیف میکند و میگوید: «سومین روز جنگ بود، وقتی به یک منطقه مسکونی رسیدیم که هدف حمله قرار گرفته بود، همسایهها اعلام کردند که در ساختمان فروریخته، یک خانواده چهار نفره زندگی میکردند. درواقع ساختمان، چهار طبقه بود، سه طبقه آن خالی و در طبقه سوم، این خانواده حضور داشتند. ما بلافاصله وارد عمل شدیم. این خانواده همگی در حال فرار و خروج از ساختمان بودند که زیر آوار ماندند. ابتدا تیم آنست وارد عمل شد و محل حضور این افراد را زیر آوار شناسایی کرد. در مرحله نخست، دختربچه هشت ساله شناسایی شد. ما سریعا آواربرداری کردیم و توانستیم دختربچه را نجات دهیم.»
نجات مادر و مرگ تلخ پدر و پسر
این بار نوبت مادر بود. بلافاصله پس از شناسایی دقیق محل حضور مادر، تیم عملیاتی دست به کار شدند. جودی توضیح میدهد که مادر، هنگام فرار از ساختمان مورد اصابت، در راه پلهها بوده که آوار بر سرش فرود آمده و منجر به شکستگی پا و آسیبدیدگی سرش میشود. تیم امدادی با تلاش فراوان، مادر را از زیر آوار بیرون میکشند و جانش را نجات میدهند: «حداقل توانستیم دو نفر را زنده بیرون بیاوریم. اما متاسفانه، فرزند پسر این خانواده، زنده نماند. ما پیکر بیجان این شهید 18 ساله به همراه پدرش را از میان آوار خارج کردیم که همین باعث شد، حتی از این عملیات نجات هم لذت نبریم. چون بلافاصله با پیدا شدن پیکر این دو پدر و پسر، حالمان دگرگون شد.»
لحظات نفسگیر و پر از وحشت
مهدی به لحظات سخت و پرریسک این عملیات نجات اشاره میکند: «لحظات، نفسگیر و پر از وحشت بود. نشت گاز و اتصالی برق آن ساختمان، هر آن احتمال انفجار را گوشزد میکرد. در سمت جنوبی خانه، شعلههای آبگرمکن هنوز زنده بود و بوی تند گاز در فضا موج میزد. هر لحظه، جان ما در معرض خطر بود. با این حال نمیشد، صحنه را ترک کنیم. چون افرادی در آن ساختمان زنده بودند و باید آنها را خارج میکردیم. برای همین در آن یک ساعتی که عملیات نجات انجام شد، هر لحظهاش برای ما پر از ریسک و خطر بود.»
درنهایت این عملیات که نزدیک به یک ساعت به طول انجامید، با موفقیت به پایان رسید و امدادگران از نجات جان یک مادر و دخترش، احساس خوشحالی کردند.
رنج 12 روزه
جودی با تأکید بر سختیهای این ۱۲ روز، به فرایند آواربرداری و نجات اشاره میکند. او میگوید که پس از دریافت مجوز از آتشنشانی مبنی بر امن بودن آوار، تیم امدادی وارد منطقه شده و با دقت و حوصله، آوارها را یکییکی برمیداشتند تا فشار مضاعف بر پیکر افراد زیر آوار وارد نشود و از شهادت احتمالی آنان جلوگیری شود. او همچنین به حادثهای اشاره میکند که پس از خروج تیم امدادی از منطقه، همان محل مورد اصابت مجدد قرار گرفت. جودی با بیان اینکه این اتفاق، با وجود تلاشهایشان برای نجات شهدا، ناراحتکننده بوده، اما شکرگزار است که در آن زمان، هیچ کدام از اعضای تیم امدادی، در آن منطقه حضور نداشته است.
شهادت برایم افتخار است
«ما چهارده روز تمام، در منطقه حضور داشتیم، سه روز را در شعبه چیتگر مستقر بودیم و به صورت شبانهروزی فعالیت میکردیم. در آن 14 روز، تنها سه ساعت فرصت کردم به خانه سر بزنم و دوباره به صحنه بازگشتم. با این حال هیچوقت از انجام ماموریت در میدان جنگ نترسیدم. اتفاقا شهادت برایم افتخار است و آرزوی آن را دارم. فقط در این میان تنها سختی، خانوادههایمان بودند. آنها که مرتب نگران حالمان میشدند، اما درنهایت آنها نیز با این واقعیت کنار آمدند. اینکه ما عاشقیم و نمیتوانیم از صحنههای بحران دل بکنیم. ما در آن روزها، پنج امدادگر را از دست دادیم. صحنههای تلخ بسیار زیادی دیدیم. در یکی از مناطق، متوجه شدیم دو نفر زیر آوار گرفتار شدهاند. تیم آتشنشانی امید چندانی به زنده ماندنشان نداشت، چرا که بیش از پنج ساعت از وقوع حادثه گذشته بود. با این حال، به دنبالشان گشتیم، اما با صحنه دردناکی مواجه شدیم. تکههای بدن دو سرباز را پیدا کردیم. این صحنهها، صحنههایی دلخراش هستند که هیچگاه فراموش نمیشوند. با وجود تمام این سختیها و تلخیها، در طول دوران جنگ و پس از آن، خدمت به مردم و کشور برای ما همچنان یک افتخار است. ما همیشه تا آخرین لحظه در کنار مردم خواهیم ماند. هیچگاه از خدمت به مردم دست نمیکشیم. چندین سال است که به برکت حضور در جمعیت هلالاحمر، لذت نجات و امدادرسانی در صحنههای مختلف را چشیدهام، دیگر نمیتوانم از آن دل بکنم.» / سیما فراهانی